حسین 5ساله پیاده شد، و با صدایی که توش اندوه بود گفت دلم برات تنگ می شه....نه بلبل زبونی کودکی بود، نه کشف کلمه جدید خیلی واقعی بود. تا در بازشه و برن تو، با همون دلتنگی نگاهمون می کرد + نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم دی ۱۴۰۲ساعت 13:43|   توسط شفق متولی | بخوانید, ...ادامه مطلب
با اجازه حسین آقا پناهی...تا هستم جهان ارثیه بابامهسلاماش، همه عشقاش، همه درداش،همه تنهائیاشوقتی نبودممال شمااگه دوست داری با من ببینیا بذار باهات ببینمبا من بگویا بذار با تو بگمسلامامونعشقامونتنهائیامونها؟ بخوانید, ...ادامه مطلب
درونم ابر بهاری این روزها زندگی می کنه، پر بغض و درد و گریه مبهم که گاهی موفق می شم پسش بزنم.کلی اتفاقهای خوب دارم، بهترینش علیرضا ولی با اینهمه دلنگرانی آینده و جاموندنمون هر روز بزرگتر و بزرگتر می شه.فقط دلم می خواد نشکنیم، بتونیم ادامه بدیم. خدا راحتش کنه.مطمینم که کارمون سخته ولی درسته و نباید قطع شه.... فقط دلم می خواد آخر کار من مثل فردوسی نشه.... وقتی جنازه اش از یه دروازه می بردن، اون چشم انتظاری که داشت از دروازه دیگه داشت می یومد...دلم می خواد روز مرگم، روی یه تخت قشنگ و سالم و راحت بمیرم. نور خوبی تو اتاق باشه و خیالم راحت باشه کاراهامو تموم کردم، حسرت یندارم و نگرانی مالی هم سالها از من دور مونده باشم. دوست دارم سبک بمیرم، با نور و سبکی و شادی..... + نوشته شده در جمعه دوازدهم خرداد ۱۴۰۲ساعت 11:55|   توسط شفق متولی | بخوانید, ...ادامه مطلب
از 16 فروردین شبا تصور می کنم کیومرث پور احمد از لوسر پذیرایی خودش آویزوون کرده.روزی هزار بار می پرسیدم ما با این وضعیت 20 سال آینده رو چطور می گذرونیم؟ روزی هزار و یکبار می گم ما بنده روزی دار خداییم. ردیف می شه.اما واقعیت اینه که وقتی خبر مرگ پوراحمد شنیدم، فکر کردم ما برای چی تلاش می کنیم؟ من سه روز دارم به خرید چینی فکر میکنم...نیلوفر حامدی اینا بشنون چه حسی بهشون دست می ده؟خلاصه آیا تو کجا و ما کجاییم؟برچسبها: کیومرث پوراحمد + نوشته شده در شنبه نوزدهم فروردین ۱۴۰۲ساعت 13:19|   توسط شفق متولی | بخوانید, ...ادامه مطلب
یه شادی خوار بزرگ از کنارم رد شده....غمگینی بزرگی درونم خونه کرده. ولی از هیچ کدوم از تلاشهام پشیمون نیستم. پشیمونی بزرگ تلاش نکردنه. خسته ام + نوشته شده در جمعه پنجم اسفند ۱۴۰۱ساعت 13:17|   توسط شفق متولی | بخوانید, ...ادامه مطلب
گاهی وقتها سنگریزه ام در بستر رودخانهو گاه رودخانه ام بر بستری از سنگرفته ام یا مانده ام؟برچسبها: آرزو نوری + نوشته شده در جمعه بیست و یکم مرداد ۱۴۰۱ساعت 15:7|   توسط شفق متولی | بخوانید, ...ادامه مطلب
روزگارا قصد ایمانم مکنزآنچه می گویم پشیمانم مکنکبریای خوبی از خوبان مگیرفضلِ محبوبی ز محبوبان مگیرگر بدی گیرد جهان را سربسراز دلم امیدِ خوبی را مبرچون ترازویم به سنجش آوریسنگِ سودم را منه در داوریچونکه هنگام نثار آید مراحبّ ذاتم را مکن فرمانرواگر دروغی بر من آرد کاستیکج مکن راهِ مرا از راستیپای اگر فرسودم و جان کاستمآنچنان رفتم که خود می خواستمهر چه گفتم جملگی از عشق خاست جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواستحشمتِ این عشق از فرزانگی ستعشقِ بی فرزانگی دیوانگی ستدل چو با عشق و خرد همره شوددستِ نومیدی ازو کوته شودگر درین راه طلب دستم تهی ستعشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیستآن قَدر از خواهشِ دل سوختمتا چنین بی خواهشی آموختمهر چه با من بود و از من بود نیستدست و دل تنگ است و آغوشم تهیستصبرِ تلخم گر بر و باری ندادهرگزم اندوهِ نومیدی مبادپاره پاره از تنِ خود می بُرمآبی از خونِ دلِ خود می خورممن درین بازی چه بردم؟ باختمداشتم لعلِ دلی، انداختم باختم،اما همین بُرد من استبازیی زین دست در خوردِ من است بخوانید, ...ادامه مطلب
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینمدلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینمدمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآیددمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینممرا رازیست اندر دل به خون دیده پروردهولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینمقناعت میکنم با درد چون درمان نمییابمتحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینمخ, ...ادامه مطلب
ای دوست ای دوست ای دوست ای دوستجور تو از آنکشم که روی تو نکوستمردم گویند بهشت خواهی یا دوستای بیخبران بهشت با دوست نکوست + نوشته شده در سه شنبه هفدهم اسفند ۱۴۰۰ساعت 8:39|   توسط شفق متولی | بخوانید, ...ادامه مطلب
با اجازه حسین آقا پناهی...تا هستم جهان ارثیه بابامهسلاماش، همه عشقاش، همه درداش،همه تنهائیاشوقتی نبودممال شمااگه دوست داری با من ببینیا بذار باهات ببینمبا من بگویا بذار با تو بگمسلامامونعشقامونتنهائیامونها؟Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشستهمه رفتند و نشستند و دمی جان ننشستهر کی استاد به کاری بنشست آخر کارکار آن دارد آن کز طلب آن ننشستهر کی او نعره تسبیح جماد تو شنیدتا نبردش به سراپرده سبحان ننشستتا سلیم, ...ادامه مطلب
ای بی تو دل تنگم ، بازیچه ی توفان هاچشمان تب آلودم ، باریکه ی باران هامجنون بیابان ها ، افسانه ی مهجوری استلیلای من اینک من : مجنون خیابان هاآویخته ی دردم ، آمیخته ی مردمتا گم شوم از خود ، گم ، در جمع, ...ادامه مطلب
هنوز نوشتن چیز خوبیهکرونا اومده و البته بهار هم همینطورعلی رغم همه بیمها و هراسها...امید هم در میان ما پرسه می زنه, ...ادامه مطلب
از کرونا گرفتن می ترسم. ... از اون لحظه که می گن مریضی!....حس یه سراشیبی به من می ده .... سراشیبی که ترمزش همیشه نمی گیره, ...ادامه مطلب
هیچ وقت فکر نمی کردم این شعر انقدر توش بیتهای خوب باشه هان! ای دل ِ عبرتبین! از دیده عبر کن! هان!ایوان ِ مدائن را آیینهی عبرت دان!یکره زِ لب ِ دجله منزل به مدائن کنوَ ز دیده دُوُم دجله بر خاک ِ مدا, ...ادامه مطلب