شهر ملتهب-شهر مضطرب

ساخت وبلاگ
به مردم نگاه می کنم. به چهر هایشان. دختر، پسری که به قراری از سر کار خود را به هم رساندنده اند... در چهره پسر این قرار هم قراری ست متثل همه چهره به چهره شدن های روزمره اش....پسر خسته و کلافه هم هست...دختر زیاست و زیبا کرده خودش را...لبخندی دارد اما همان دست دادنشان هم شبیه انجام امور اداری ست...به یاد می آورم همین نیم ساعت پیش با آبان رفتیم به سرباز دم مترو گزارش یک فرد مشکوک را دادیم...این روزها فرد مشکوک یعنی داعش....سرگردان بود...ک.له داشت و از نظر جسمی هم مشکل داشت...ته دلم آمد من و آبان مشک.کتر از آن بی نوا بودیم....سرباز تشکر کرد و امتداد نگاهش را به فرد مشکوک معطوف کرد. او حالا دیگر به خط عابر پیاده رسیده بود.

به چهره ها نگاه می کنم.از کنار هم که می گذریم به داعش درون دیگری می اندیشیم؟

در ایام پلاسکو در شهر که راه م یرفتم احساس می کردم پوست شهر ملتهب است....داغ دارد...داغ باری بر روی شانه هایم جا به جا م یکردم تا روز خداحافظی آتشنشانان.

تهران مضطرب.....تهران ملتهب.....چهره های متفاوتی داره


برچسب‌ها: دستنبشته, تهران جان
+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۶ساعت 16:11|   توسط  شفق متولی  | 
نوشتم، خواندی، فضائی که تکرار نخواهد شد....
ما را در سایت نوشتم، خواندی، فضائی که تکرار نخواهد شد. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 53nemmar7 بازدید : 240 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 11:14