Home | Email | Archive | PostsList | CafeSkin گر کسی سرو شنیدهست که رفتهست این است یا صنوبر که بناگوش و برش سیمین است نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی که بلند از نظر مردم کوتهبین است خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات عاشقی کار سری نیست که بر بالین است همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت وآنچه در خواب نشد چشم من و پروین است خود گرفتم که نظر بر رخ خوبان کفر است من از این بازنگردم که مرا این دین است وقت آن است که مردم ره صحرا گیرند خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین است چمن امروز بهشت است و تو در میبایی تا خلایق همه گویند که حورالعین است هر چه گفتیم در اوصاف کمالیت او همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است آنچه سرپنجهٔ سیمین تو با سعدی کرد با کبوتر نکند پنجه که با شاهین است من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است برچسبها: شیخ دوست + نوشته شده در شنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۶ساعت 8:59|   توسط شفق متولی | , ...ادامه مطلب
مرا خود با تو چیزی در میان هست و گر نه روی زیبا در جهان هست وجودی دارم از مهرت گدازان وجودم رفت و مهرت همچنان هست مبر ظن کز سرم سودای عشقت رود تا بر زمینم استخوان هست اگر پیشم نشینی دل نشانی و گر غایب شوی در دل نشان هست به گفتن راست ناید شرح حسنت ولیکن گفت خواهم تا زبان , ...ادامه مطلب